حج و جهاد در قرآن و تاریخ صدر اسلام (نگاهی تازه به آیاتِ «صَدّ» )
نوشتار حاضر، بخش دوم «حج و جهاد در قرآن و تاریخ صدر اسلام» است که نگارندة ارجمند در این نوشته برآن است ضمن اشاره به اقدامات خصمانۀ قریش بر ضد مسلمانان، به بررسی مسألهای بپردازد که در اتخاذ موضعگیری نظامی بر ضدّ مشرکان مکه، مهمترین نقش را داشته است، اما راویان سیره و گزارشگران حوادث صدر اسلام، آن را به گونهای مسکوت گذاشته و از چشم تاریخ پوشیده نگاه داشتهاند.
قرآن کریم از این موضوع، با عنوان «صَدٌّ عَنْ... وَ الْمَسْجِدِ الْحَرام» [1] یاد کرده، که عبارت بود از: بستن راه عمره و حج بر مسلمانان؛ اعم از مهاجر و انصار، ایجاد جوّ خوف و وحشت برای زائران اهل مدینه، حتی در ماههای حرام و نیز سوءاستفادة قریش از تسلّط خود بر مسجد الحرام و ادعای ولایت بر بیتِ الهی.
همانگونه که در بخش نخست ملاحظه کردید، نگارنده برای بررسی این موضوع، ابتدا به دیدگاه نخستین مورّخان مسلمان دربارة علل جنگ با مشرکان مکه پرداخت، آنگاه توضیحی در بیان علل بنیادین جنگ، ضمن ارائة شواهد تاریخی و قرآنی آورد. اکنون این بخش با طرح «پنجمین شاهد قرآنی » از نظر شما می گذرد:
* پنجمین شاهد ]قرآنی[:
بقیه در ادامه مطلب
آیة 25 سورة حج که آغازگر مبحث حج و جهاد در این سوره است، پنجمین شاهد قرآنی است:
( إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ ) . (25)
«کسانی که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا و مسجد الحرام ـ که آن را برای مردم قرار دادیم و مقیم و مسافر در آن یکساناند ـ باز میدارند و نیز هر که در آنجا کجروی و ستمکاری ـ آزار مردم ـ خواهد، او را از عذابی دردناک بچشانیم.» (25)
سدّ کردن راه مسجد الحرام که در این آیه به آن اشاره رفت، همان عدم امکان بهجا آوردن حج و عمره برای مسلمانان است. به جهت تهدیدهایی که از سوی قریش متوجه پیامبر9 و مسلمانان بود، برای آنان امکان دسترسی به مسجد الحرام، حتی در ماههای حرام نیز وجو نداشت.
مفاد آیه روشن است. خداوند مسجد الحرام را (که در آیات بعدی اشاراتی به آبادانی بیتالله توسط حضرت ابراهیم7 و دعوت جهانی او برای شرکت مردم در مراسم حج آمده) برای همة مردم؛ اعم از آنانکه در حرم مکه اقامت داشتند و دیگران که از خارج راهی مکه میشدند، قرار داد. عمل قریش در بازداشتن مسلمانان از حضور در مسجد الحرام، مساوی با الحاد و ظلم است و موجب عذابی دردناک برای آنان خواهد بود. در این باره، در تفسیر قمی آمده است:
«قَوله تَعَالَی: ( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ ) قَالَ: نَزَلَتْ فِی قُرَیْشٍ حِینَ صَدُّوا رَسُولَ اللَّهِ9 عَنْ مَکَّةَ وَ قَوْلِهِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ، قَالَ: أَهْلُ مَکَّةَ وَ مَنْ جَاءَ إِلَیْهِ مِنَ الْبُلْدَانِ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ لاَ یُمْنَعُ النُّزُولَ وَ دُخُولَ الْحَرَم». [2]
برخی از مفسران دیگر نیز متوجه بسته بودن راه حج و عمره برای مسلمانان بعد از هجرت پیامبر9 بودهاند و میان آنها ابن کثیر و ابن عطیة اندلسی در این باره مطالبی با صراحت آورده اند. ابن کثیر مینویسد:
«یقول تعالی منکرًا علی الکفّار فی صَدّهم المؤمنین عن إتیان المسجد الحرام، وقضاء مناسکهم فیه، ودعواهم أنهم أولیاؤه: ( وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ إِنْ أَوْلِیَاؤُهُ إِلا الْمُتَّقُونَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ) [الأنفال: 34] الآیة.
وفی هذه الآیة دلیل [علی] أنّها مدنیة، کما قال فی سورة البقرة: ( یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کَبِیرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَکُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ) [البقرة: 217]، وقال: هاهنا: ( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ) أی: و من صفتهم مع کفرهم أنّهم یصدّون عن سبیل الله والمسجد الحرام، أی: ویصدّون عن المسجد الحرام من أراده من المؤمنین الذین هم أحقّ الناس به فی نفس الأمر...».
و نیز میگوید:
( الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ ) أی یمنعون الناس عن الوصول إلی المسجد الحرام، و قد جعله اللّه شرعاً سواء لا فرق فیه بین المقیم فیه و النائی عنه البعید الدار منه؛ ( سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ ) و من ذلک استواء الناس فی رباع مکة و سکناها». [3]
ولی میان مفسّران، بیان ابن عطیة اندلسی در این باره بسیار روشنتر و روشنگرانه است:
«والمراد بصدّهم عن المسجد الحرام صدّ عرفه المسلمون یومئذ. ولعلّه صدّهم المسلمین عن دخول المسجد الحرام والطواف بالبیت. والمعروف من ذلک أنّهم منعوا المسلمین بعد الهجرة من زیارة البیت فقد قال أبو جهل لسعد بن معاذ لما جاء إلی مکة معتمراً و قال لصاحبه أمیّة بن خلف: انتظر لی ساعة من النهار لعلّی أطوف بالبیت، فبینما سعد یطوف إذ أتاه أبو جهل و غرفه. فقال له أبو جهل: أ تطوف بالکعبة؟ آمناً و قد أوتیتم الصباة ( یعنی المسلمین )؟». [4]
برخی دیگر اشاراتی مجمل به این «صد» دارند. [5] متأسفانه برخی از مفسّران «آیة صد» را از سیاق واقعی خود جدا کرده، آن را در پرتو وقایع اوایل بعثت و یا حادثهای که چندین سال بعد در سال ششم هجری در جریان سفر عمرة پیامبر در سال حدیبیه و سد راه شدن قریش اتفاق افتاد، تفسیر نمودهاند، [6] گویا بعد از هجرت و قبل از حدیبیه راه حج و عمره برای مسلمانان باز بوده است. حتی بعضی اظهار میدارند که غیر از حدیبیه و مواردی در ابتدای بعثت چنین «صدّی» پیش نیامده است. [7]
به هرحال تهدیدی که در این آیه نسبت به سران قریش ابراز شده، بهزودی جامة حقیقت پوشید و دیری نپایید که بیشتر آنان در بدر به هلاکت رسیدند.
این بخش از سورة حج که با «آیة صدّ» و اعلان حج از جانب ابراهیم7 آغاز میشود، بعد از اذن قتال برای نجات و احیای مساجد، مجدداً با ذکر جهاد و پیروی از ملت ابراهیم7 ، پدر موحدان، خاتمه مییابد:
( وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ ). (78)
«در راه خدا جهاد کنید؛ چنانکه سزاوار جهاد اوست. او شما را [بر همة امتها] برگزیده است و بر شما در کار دین هیچ تنگی و دشواری ننهاده است. این همان آیین پدرتان ابراهیم است ـ یا آیین پدرتان ابراهیم را پیروی کنید ـ او (خدای) پیش از این ـ در کتابهای پیشین ـ و در این [قرآن] شما را مسلمان نامید، تا این پیامبر ـ محمد9 ـ بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به [دین] خدا چنگ زنید. اوست خداوند و سرپرست شما، پس نیکو خداوند و سرپرست و نیکو یاوری است.» (78)
زمان نزول سورة بقره
پیشتر گفته شدکه سورة بقره بعد از سورة حج و قبل از بدر نازل شد. قرائن در این باره به حدّی روشن است که شاید نیاز به بیان و توضیح ندارد؛ اولاً ـ در این سوره اشارهای به بدر نشده است. ثانیاً ـ برخی شواهد داخلی و خارجی وجود داردکه نشان دهندة زمان تقریبی نزول است؛ زمان نزول آیات تغییر قبله (آیات 150 ـ 142) باید همان روزی باشد که پیامبر9 قبلة نماز را تغییر داد. [8] آیة 217 دربارة حادثة قتل ابن حضرمی نازل شد که در نخستین یا آخرین روز ماه رجب توسط یکی از یاران عبدالله بن جحش اتفاق افتاد. بر این اساس میتوان گفت نیمة دوم سورة بقره (از آیه 142 تا پایان آن) به احتمال زیاد در بازة تقریبی یک ماه قبل از روز بدر (17 رمضان سال دوم) نازل شده است.
* ششمین شاهد ]قرآنی[:
آیة 114 سورة بقره، شاهدی دیگر در این زمینه است که میفرماید:
( وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ ).(114)
«کیست ستمکارتر از آن که نگذارد در مسجدهای خدا نام او را یاد کنند و در ویرانی آنها میکوشد؟ اینان را نرسد که در آنها در آیند مگر بیمناک و هراسان. آنان را در این جهان، خواری و رسوایی و در آن جهان عذابی بزرگ است.»
چند نکته دربارة معنی و تفسیر این آیه و محل و مصداق آن، گفتنی است:
1. آیات 114 و 115 چندان ارتباطی با آیات قبل و بعد (آیات 113ـ 109 و 123ـ 116) ندارند و در میان آیاتی واقع شدهاند که عمدتاً مربوط به بنی اسرائیل و اهل کتاب است.
2. شاید به همین علت، دیدگاههای مفسران در بیان مصداق آن دچار اختلاف و آشفتگی است؛ برخی از مفسّران، آیه را مربوط به اقدامات قریش در مکّه دانستهاند؛ آنگاه که مانع نماز خواندن مسلمانان در مسجد الحرام میشدند. [9]
طبری از ابن عباس نقل میکند که آنان گروه نصاری بودند که به گفتۀ مجاهد، مردم را اذیت و از نماز در بیت المقدس منع میکردند و به گفتۀ قتاده، بخت نصّر و لشگریانش را در تخریب بیت المقدس یاری کردند. وی نظر سدّی را نقل میکند که بر طبق آن، مصداق آیه بخت نصّر است که با کمک روم بیت المقدس را تخریب کرد و رومیها بدینوسیله میخواستند از بنی اسرائیل انتقام خون یحیی را بگیرند. طبری نظر ابن زید را نیز نقل میکند که مصداق آیه را مشرکین قریش میدانست آنگاه که پیامبر9 را در حدیبیه از رسیدن به مسجد الحرام باز داشتند. [10] خود طبری همان نظر ابنعباس را بر دیگر نظرات ترجیح میدهد و در رد نظر ابن زید میگوید: مشرکان قریش اگرچه در بعضی اوقات (مانند سالهای قبل از هجرت در مکّه) مسلمانان را از نماز خواندن در مسجد الحرام منع میکردند و اعمالی بر خلاف رضای الهی انجام میدادند ولی آنها هیچگاه کوششی در تخریب آن نداشتند بلکه در ایام جاهلی از سازندگان مسجد الحرام بودند و به این امر افتخار میکردند. [11]
فخر رازی نیز نظری مخصوص در این باره دارد. بهگفتۀ وی، آیه ناظر به یهود است که با ردّ مسجد الحرام بهعنوان قبلۀ مسلمانان، میخواهند باعث تخریب آن شوند. [12]
در ردّ تفاسیری که طبری ارائه کرده، همچنانکه برخی از مفسران نیز اشاره دارند، [13] باید گفت: هر چند بخت نصّر (630 ـ 562 ق.م.) و بعد از وی رومیان هیکل سلیمان و شهر بیت المقدس را تخریب کردند، مسیحیان نمیتوانستند در این امر به بخت نصّر مساعدت نمایند، صرفاً به همین دلیل ساده که وی قریب به شش قرن قبل از میلاد مسیح میزیست. در تخریب هیکل و شهر بیت المقدس به دست رومیان در سال 70 میلادی نیز مسیحیان نمیتوانستند نقشی داشته باشند؛ چون در این زمان تعداد و قدرت آنان قابل ملاحظه نبود. هرچند که نظر ابن زید از نظر شناخت کلی مصداق (مشرکین مکه و مسجدالحرام) با نظر ما مطابق است، ولی منع مورد نظر نمیتوانسته مربوط به عمرۀ حدیبیه باشد که قریب به پنج سال بعد از نزول سورۀ بقره واقع گردید.
پس ناگزیر باید گفت اگرچه مفاد آیه عمومیت دارد [14] و ناظر بر مسجد یا مساجد خاصی نیست، اما با توجه به شرایط حاکم آن زمان، آیة شریفه اشاره به قریش دارد که تا زمان عمرة القضاء در سال هفتم هجرت و نزدیک به هفت سال مسلمانان را از عمره و حج باز میداشتند. برخی از مفسران نیز همین نظر را تا حدّی تأیید کردهاند. [15] طبرسی ضمن نقل همین مطلب از امام صادق7 و تأیید همین تفسیر، توجیهات طبری دربارة قریش را رد میکند و میگوید:
علاوه بر تخریب معنوی مسجد الحرام، آنها برخی از مساجد ساخته شده به دست اصحاب پیامبر در مکّه را بهطور فیزیکی منهدم کرده بودند. [16]
به نظر میرسد عبارت (أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ) نیز تأییدی است بر همین تفسیر؛ زیرا اشاره به این حقیقت دارد که برای مسلمانان دخول در مکه و مساجد آن، بدون خوف و ترس جان، امکان نداشت و آیه میخواهد بگوید آن مشرکان که مردم را از ذکر خدا در مساجد منع میکنند ظالم هستند و آنهایندکه نباید بدون خوف و لرز وارد مساجد الله شوند (اولئک، برای تأکید ضمیر آمده است). چنانکه بعد از نزول سورۀ برائت، همین وضعیت برای آنها پیش آمد و از دخول در حرم منع شدند.[17]
* هفتمین شاهد ]قرآنی[:
آیة 217 سورة بقره، یکی دیگر از دلایل اثبات مدعای این مقاله است:
( یسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ) . (217)
«از تو دربارة جنگ در ماه حرام (رجب، شوال، ذی قعده و ذی حجه) میپرسند (چون عدهای از سپاهیان اسلام به اشتباه در آن ماه جنگیده بودند)، بگو: هر نوع جنگی در آن (گناهی) بزرگ است، ولی هر نوع جلوگیری از راه خدا (از اسلام آوردن مردم) و کافر شدن به او و (منع مردم از) مسجد الحرام و بیرون کردن اهلش از آن، (گناه این اموری که کفار انجام میدهند) در نزد خداوند بزرگتر (از جنگ در ماه حرام) است و فتنه (شرک و آزار مسلمین) از کشتار بزرگتر است! و همواره (مشرکان) با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند و هرکه از شما از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی عملهای نیکشان در دنیا و آخرت تباه میشود (در دنیا نیز ذکر خیر و دعا و ترحّم مردم به واسطة آثار نیکشان تبدیل به عکس می شود) و آنها اهل آتشاند و در آنجا جاوداناند.»
خداوند در این آیه، ضمن ناروا دانستن جنگ و کشتار در ماههای حرام، میفرماید: قریش مرتکب جنایتهایی شدهاند که از جنگ و خونریزی بهطور عموم و بلکه در ماه حرام نیز بدتر است. آن جنایتها عبارتاند از:
1. صدّ و مانع ایجاد کردن در راه خدا
2. کفر ورزیدن به پروردگار
3. باز داشتن مردم از مسجد الحرام
4. بیرون کردن مکّیان از شهریکه خداوند برای همه جای امن قرار داده است.
قرآن کریم مجموع این اعمال را «فتنه» مینامد و به طور تلویح، گشودن راه مسجد الحرام را یکی از اهداف مهم جهاد علیه مشرکان مکّه قرار داده است.
همانطورکه پیشتر نیز اشاره شد، پرسشیکه در آیه مطرح است، دربارة کشته شدن عمروبن حضرمی بهوسیلة یکی از مسلمانان در حین سریۀ عبدالله بن جحش به نخله (میا مکّه و طائف) است. [18] بهروایت عروه، همینکه پیامبر9 از «غزوة» سفوان یا بدر اولی ـ که در اصل تعقیب کرز بن جابر فهری بود ـ برگشت، ابن جحش را با 8 نفر از مهاجران به نخله فرستاد. [19] روزی که این برخورد به وجود آمد، آغاز ماه برای همراهان ابن جحش مشتبه گردید و معلوم نبود که آخرین شب جمادی الثانی است یا اوّلین شب از ماه رجب؟ تفاصیل این واقعه در کتب سیره، مغازی و تفسیر آمده است.
اما مفسّران عبارت «صدّ عن المسجد الحرام» را چگونه معنی کردهاند؟ بیشتر آنان توجّه را به مسألة جواز قتال در ماه حرام و رویداد سریۀ عبدالله بن جحش معطوف کردهاند و نیز به برخی از مسائل نحوی ذوقی مربوط به عبارات آیه و یا به مسألة منسوخ بودن یا نبودن آن پرداختهاند؛ وتوجه چندانی به واقعیت مهم سیاسی و شرعی، که عبارت «صد عن مسجد الحرام» از آن حکایت میکند ندارند؛ [20] مثلاً طبری در بیان این عبارت مطلبی افزون بر آنچه که در آیه آمده، ندارد. [21] دیگران به توضیحات مختصر بسنده نمودهاند؛ مانند:
ـ «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، أی: و صدّ عن المسجد الحرام». [22]
ـ «أی: و صدّ عن سبیل اللّه وعن المسجد الحرام»، [23]
ـ «صَدّ أی و صدّ المسجد الحرام عن الطائفین و العاکفین و الرکّع السجود»، [24]
ـ «وَ صدّ أیضاً عن طواف الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الذی قد حرم اللّه الصدّ و الاعراض عنه». [25]
عدهای دیگر مطلب را روشنتر نموده، به اجمال گفتهاند: «أی منع المسلمین عن دخول مکة و زیارة بیت اللّه» ،[26]«منع الناس عن مکّة»، [27] «و منعهم المسلمین عن المسجد الحرام فی الحج و العمرة» ،[28] «و صدّهم للمسلمین عن المسجد الحرام فی الحج و العمرة و الصلاة فیه» ،[29] «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، لأنّ المشرکین صدّوا المسلمین عنه» ،[30] «و صدّ أیضاً عن دخول [الْمَسْجِدِ الْحَرامِ] و زیارة بیت اللّه» ،[31] «و الصدّ عن المسجد الحرام هو مثل عمل قریش و المشرکین حین منعوا النبیّ 9 و المؤمنین معه عن زیارة بیت اللّه الحرام و عن دخول مکة» [32] «وَ صدّ المؤمنین عن دخول الْمَسْجِدِ الْحَرامِ و منعهم من الطواف به» ،[33]
برخی «صدّ عن المسجد الحرام» را مربوط به سال حدیبیه دانستهاند، گویا قبل از آن «صدی» وجود نداشته است. [34] مقاتل هم چنین مینماید که «صدّ» مسلمانان از مسجد الحرام را همان اخراج مهاجران میداند. [35] برخی نیز، مانند ابن عربی، «مسجد الحرام» را معطوف به «کفر» دانستهاند، جایی برای مطرح شدن «صد عن المسجد الحرام» نگذاشتهاند. [36] فراء در قولی که کمتر کسی آنرا قبول داشته، «مسجد الحرام» را معطوف به «قتال» میداند و بهاین صورت موضوع «صدّ» را از بحث آیه خارج میکند. [37]
به نظر میرسد عدم توجه کافی به موضوع بسته بودن راه عمره و حج در سالهای قبل از حدیبیه از سوی اکثر مفسران و مورّخان اسلامی باعث این شده است که ما درک صحیحی از سیاست پیامبر9 و اهداف جنگ با قریش نداشته باشیم و در نتیجه علل جنگ را در حوادث جزئی بجوییم و نتوانیم تصویر روشنی از سیاست جنگی پیامبر در قبال قریش داشته باشیم.
زمان نزول سورة انفال
سورة انفال بعد از جنگ بدر نازل گردید؛ جنگی که در آن بسیاری از سران قریش، مانند ابوجهل، امیة بن خلف، عتبة بن ربیعه و نزدیکان آنها به هلاکت رسیدند. ولی این شکست باعث برافروختهتر شدن آتش کینة مشرکان قریش نسبت به اسلام و پیامبر گردید و یهود مدینه نیز به این آتش دامن میزدند، [38] درحالیکه قرآن، بعد از آن همه جنایتها و خیانتها، راه آشتی، صلح و گذشت را برای مکّیان باز میگذارد:
( قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلینَ ) .[39]
به کسانی که کافر شدند بگو: اگر باز ایستند، آنان را آنچه گذشته بخشوده و آمرزیده میشود و اگر [به روش خود و جنگ و فتنه انگیزی] بازگردند پس همان روش و نهاد است که بر پیشینیان گذشت.
( وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ) .[40]
و اگر به صلح و آشتی گراییدند، تو نیز به آن بگرای و بر خدا توکل کن، که اوست شنوا و دانا.
ولی روحیة استکباری قریش به آنها اجازه نمیداد که به این زودی و سادگی راه آشتی را بپذیرند. نفرات سپاه مکی در جنگهای بدر، اُحُد و خندق بهترتیب حدود یک هزار، سه هزار و ده هزار[41] نفر بوده است. خندق آخرین کوشش مکّه و اعراب برای نابودی اسلام بود. نافرجام ماندن این عملیات بزرگ، کمر همت آنان را شکست و راه را برای صلح حدیبیه آماده ساخت.
* هشتمین شاهد ]قرآنی[:
( وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (34) وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ) . (35)
«چرا خداوند آنها را مجازات نکند، با اینکه از (عبادت موحّدان در کنار) مسجد الحرام جلوگیری می کنند آنهم در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، تنها پرهیزگاراناند ولی بیشتر آنها نمیدانند. (34) (آنها که مدّعیاند ما هم نماز داریم) نمازشان نزد خانة (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» «کف زدن» نبود. پس بچشید عذاب (الهی) را بهخاطر کفرتان!» (35)
مفسران در تفسیر آیة34 و بهخصوص در مصداق «صدّ» که در آن آمده، نیز دچار اختلاف آرا شدهاند. قرار گرفتن آن آیه کنارِ آیات پیشین [42] نیز مشکل آنها را مضاعف نموده و ایشان را وادار به سعی برای جمع بین آن دو کرده است. [43]
برخی میگویند: آیة 33 متعلق به دورۀ مکی یا به مؤمنان و آیة 34 با دورۀ مدینه و یا مشرکین مربوط است. [44] باز گروهی آنرا اشاره به بازداشته شدن پیامبر9 از ورود به مکّه در روز حدیبیه میدانند. [45] برخی با توجه به اینکه آیه بعد از بدر نازل شد، عذاب یاد شده را قتل سران مشرک در روز بدر میداند «فَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِالسَّیْفِ یَوْمَ بَدْرٍ فَقُتِلُوا». [46]
با توجه به توضیحاتی که گذشت، در بارة سیاست قریش در بستن راه مکّه بر مسلمانان، معنای آیة 34 کاملاً روشن است؛ چرا خداوند مشرکان قریش را عذاب نکند (همچنانکه آنها را در بدر نیز عذاب کرد) با اینکه مسلمانان را از شرکت در مراسم حج و عمره و عبادت در مسجد الحرام منع میکنند، بیآنکه سرپرست و متولّی آن باشند؛ چرا که حق سرپرستی و ولایت بر مسجد الحرام، منحصر به انسانهای پرهیزگار میباشد (و آناناند که چنین حقی را دارند و میتوانند مشرکان را از ورود به مسجد الحرام بازدارند).
این آیه با صراحت، علت درگیری با قریش را روشن میکند که جنگ بر سر حق ولایت بر مسجد الحرام است. آیه نه تنها آشکارا ولایت قریش بر مسجد الحرام را نفی میکند بلکه با همان صراحت حقّ چنین ولایتی را برای پیامبر9 و پرهیزکاران اثبات مینماید و ادعای قریش را مردود میشمارد. معلوم است که قریش نمیتوانستند در برابر چنین اعلانی موضعگیری نکنند و برای اثبات ادعای خویش پیکار با مسلمانان را ادامه ندهند.
زمان نزول سورة فتح
مانند سورههای بقره و انفال، در بارۀ زمان نزول سورة فتح نیز غالب مورخان و مفسران اتفاق نظر دارند و آن اینکه این سوره در راه برگشت از حدیبیه به مدینه در سال ششم هجرت نازل شد. [47] پیامبر9 همراه حدود هزار و سیصد تا پانصد نفر [48] در نخستین روز ماه ذیقعده [49] از مدینه برای عمره راه افتادند. روانه شدن در ماه حرام، همراه نداشتن سلاح جنگی، بستن احرام از ذو الحلیفه و تلبیه گویان حرکت نمودن، همراه بردن هفتاد شتر قربانی که علامت گذاری شده بودند و قلادههایی بر گردن آنها افکنده بودند، همة اینها حاکی از آن بود که پیامبر9 و همراهان وی تنها برای عمره به مکّه آمدهاند و قصد دیگر ندارند، ولی قریش در ادامة سیاست خویش بر ممانعت مسلمانان از مسجد الحرام، از ورود پیامبر به مکّه جلوگیری کردند و بعد از تهدیدها و مذاکرات حاضر به صلح شدند. [50]
و بدین طریق، راه ورود به مکّه برای مسلمانان باز شد، ولی برای آنها درک اهمیت صلح حدیبیه مشکل بود و از مفاد آن بهشدت ناراحت بودند، اما بالآخره به دستور پیامبر9 گردن نهاده، سرها را تراشیدند و قربانیها را کشتند. توقف پیامبر9 در حدیبیه 19 روز بود و در ذی حجه به مدینه مراجعت کرد.
* نهمین شاهد ]قرآنی[:
در هرجای قرآن اگر یادی از «صدّ عن المسجد الحرام» آمده، بیشتر مفسّران و مورّخان، آنرا اشاره به حدیبیه میدانند و گاهی نیز اشاره به سالهای بعد از بعثت و قبل از هجرت در مکه دارند، لیکن حقیقت این است که آنچه در حدیبیه پیش آمد، ادامة جریان شش سالة بعد از هجرت بود و در حدیبیه آن ممنوعیت و سدّ شش ساله شکسته شد. صلح حدیبیه باعث شد راه مکّه برای مسلمانان باز شود و همین صلح مقدمهای برای فتح مکّه در سال هشتم گردید. به همین جهت قرآن کریم آنرا «فتح» در مقابل «صدّ» نامید؛ فتحی که مقدمهای برای برقراری ولایت مسلمین بر حرم خدا گردید:
( إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً ). [51]
«حقا که ما فتحی نمایان برای تو پیش آوردیم.»
صلح حدیبیه، بزرگترین فتح پیامبرخدا9 بود؛ زیرا به نتیجهای منجر شدکه هدف اصلی جهاد پیامبر9 علیه مکیان را بدون درگیری و خونریزی تأمین کرد. با توجه به چنین نتیجهای، پذیرفتن شرایط صلح یاد شده، که در دیدگاه اصحاب بسیار نامناسب جلوه میکرد و قریش با طرح بعضی از بندهای آن، تنها در پی حفظ غرور جاهلی خود و ظواهر کار بودند، با سیاست پیامبر9 کاملاً سازگار بود.
* دهمین شاهد ]قرآنی[:
صلح حدیبیه امنیت را به زائران مسلمان مکه برگرداند؛ امنیتیکه از بدو هجرت برای آنان وجود نداشت. بدین جهت است که در این آیه از سورۀ فتح به امنیت و عدم خوف تأکید شده است:
«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَریباً». [52]
«خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد، راست گفت بهطور قطع همة شما بهخواست خدا وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کردهاید و از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید ولی خداوند چیزهایی را میدانست که شما نمیدانستید (و در این تأخیر حکمتی بود) و قبل از آن، فتح نزدیکی (برای شما) قرار داده است.» (27) (ترجمة آیت الله مکارم شیرازی).
* یازدهمین شاهد ]قرآنی[:
قرآن کریم سد کردن راه مسجد الحرام را جرمی بزرگ میشمارد که موجب مجازات و عذاب سخت الهی است ومیفرماید: اگر نبود بهخاطر اختلاط مؤمنان و کافران در جمیعت مکه، کفار آن شهر را که راه زائران را سد کرده و باعث نرسیدن قربانیها به جایگاه قربانی شده بودند بهدست مسلمانان مورد عذاب قرار میداد.
( هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً ).[53]
«آنها هستند کسانی که کفر ورزیدند و شما را از (زیارت) مسجد الحرام بازداشتند و نیز قربانیِ (شما) را منع کردند از اینکه به محلّ خود (مکّه یا منا) برسد و اگر نه این بود که مردان و زنان مؤمنی را که نمی شناختید (و مخلوط با کفار مکه بودند) زیر پای گذارید و از این راه، ناآگاهانه گزند و ناخوشایندی (و دیههایی) به شما برسد (شما را از جنگ با آنها باز نمیداشت و چنین کرد) تا کسانی را که می خواهد (شما و مسلمین مخلوط با کفّار را) در رحمت خود داخل کند و اگر آنها (از مسلمانها) جدا بودند بیتردید کسانی از آنان را که کفر ورزیدند، به عذاب دردناکی عذاب می کردیم.» (ترجمة آیت الله مشکینی).
از مفاد آیه روشن است که اگر بستن راه زائران بیت الله در عمرة حدیبیه علّت موجهی برای قتال با مشرکان و عذاب سخت الهی باشد، اصل آن سیاست نیز که سالها پیش آغاز شده بود، میتوانست علت موجهی برای جهاد علیه مشرکان مکه باشد، هر چند که در زمینة نظامی نیز این قریش بودند که سیاست تهاجم و تجاوز را پیش گرفتند و پیامبر خدا9 موضع دفاعی و آشتی جویانهای را در قبال آنها اتخاذ نمودند.
* دوازدهمین شاهد ]قرآنی[:
آخرین شاهد قرآنی، متعلق است به سورۀ مائده؛ سورهای که طبق روایات فریقین آخرین سورۀ قرآن است؛[54] چنانچه نزول آن را در اواخر سال دهم هجرت بدانیم، سوره متعلق است به زمانی که اکثر مناطق عربستان و قبایل عرب به اسلام روی آورده و آثار و مظاهر علنی شرک و بت پرستی رو به استیصال بود. از زمان برگشت پیامبر9 از تبوک، در رمضان سال نهم، مسلمانان شاهد ورود پی در پی وفود سران قبایل عرب در مدینه بودند و دیگر هیچ نیرویی آنها را از داخل شبه جزیره تهدید نمیکرد. در چنین موقعیتی، وقتی پیامبرخدا9 قصد خویش را برای حج اعلام کردند و اهالی مدینه و اطراف و بادیه نشینان برای انجام فریضۀ حج در کنار پیامبر9 آماده میشدند، سورۀ مائده آنها را از آداب و احکامی که باید در طول سفر رعایت کنند، آگاه میکند و ایشان را از اقدامات و حرکاتی، بهقصد تصفیه حسابهای گذشته و خالی کردن کینههای پیشین بر حذر میدارد:
( یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَالْحَرامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِالْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْتَعْتَدُوا وَتَعاوَنُوا عَلَیالْبِرِّ وَ التَّقْوی وَلاَ تَعاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ ).[55]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، حرمت نشانههای (توحید وپرستش) خدا (مانند اعمال حج و عمره و مکانهای آن عبادات) و حرمت ماههای حرام (که رجب و ذیقعده و ذیحجه و محرّم است) و حرمت قربانی بینشان و قربانی قلاده در گردن و حرمت قاصدان بیت الحرام را که فضل و خشنودیی از پروردگارشان را میطلبند نشکنید و چون از احرام در آمدید میتوانید شکار کنید و عداوت گروهی بدین جهت که شما را از مسجد الحرام بازداشتند شما را وادار نکند که (بر حقوق آنها) تجاوز کنید و در هر کار خیر و تقوا یکدیگر را یاری دهید و بر گناه و تجاوز همکاری نکنید و از خدا پروا نمایید، که همانا خداوند سخت کیفر است.» (ترجمة آیت الله مشکینی)
هفت سال سدّ راه حج و عمره، برای مسلمانان امری بسیار ناراحت کننده بود و حتی بیش از تهاجمها، تجاوزها، اهانتها و اذیتهاییکه از مشرکین مکه به آنها رسیده بود، در دلها باعث خشم وکینه شده بود. لذا قرآن کریم در منع مسلمانان از تجاوز احتمالی نسبت به اهل مکه تنها به همین موضوع؛ یعنی «صدّ عن المسجد الحرام» اشاره نموده است.
حج در اسلام
هر چند در برخی سورههای مکی، به شهر مکه بهعنوان شهری مقدس [56] و جای امن[57] و به کعبه و مسجد الحرام به عنوان مکانی مقدس، [58] خانۀ خداوند [59] و خانهای آباد [60] اشاراتی شده است، ولی در این مرحله از تاریخ اسلام که کعبه هنوز قبلۀ مسلمین قرار نگرفته بود، سخنی از حج و عمره و مراسم آن به میان نیامده است. به نظر میرسد همین اشارات مختصر نیز باعث برانگیخته شدن حساسیت قریش نسبت به عزائم اسلام دربارة شهر مکه و نقش مسجد الحرام در دین یکتاپرستی که پیامبر9 مبلغ آن بود، شده باشد. از این لحاظ پیام آیهای از سورۀ جن که سورۀ مکی است، قابل توجه است:
( وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ).[61]
این آیة کریمه آشکارا مشرکان را از عبادت بتان در «مساجد» منع میکند [62] و مسجد الحرام در آن زمان تنها مصداق «مسجد» در شبه جزیرة عرب بود. صرف نظر از اینکه سران قریش، اسلام را تهدیدی بر بتپرستی خود بهحساب میآوردند، هرگونه تقدیس و ادعایی نسبت به کعبه و مسجد الحرام از سوی پیامبر9 را خطری برای موقعیت خود به عنوان متولیان بیت الله و سروران اعراب تلقّی مینمودند. شاید همین احساس خطر باعث میشد که آنان از حضور مسلمانان در آن مسجد و خواندن نماز در آن، به شدت جلوگیری کنند.
ممکن است برای پرهیز از تشدید همین حساسیتهای قریش نسبت به این امر بود که در ابتدا بیتالمقدس بهجای کعبه بهعنوان قبلۀ مسلمانان تشریع گردید و نیز از سخن راندن دربارة مشروعیت حج و عمره در اسلام در سورههای مکی پرهیز شده است.
اما با هجرت پیامبر خدا9 به مدینه اوضاع دگرگون گشت و مسلمانان از فشار و مظالم روزانة قریش ایمن شدند. در واقع سورۀ حج که با آیاتی با مضامین و محتوای آشنای مکی آغاز و دنبال میشود و به یکباره با جهتگیری جدید، رنگی مدنی به خود میگیرد، وضعیتِ محیط جدید را مینمایاند و از این حیث منعکس کنندة همان دگرگونی اوضاع است که با هجرت پیامبر9 پیش آمد.
پرداختن به موضوع حج در اسلام (و نیز بیاناتی دربارة مقام کعبه در اسلام، بنای آن به وسیلة ابراهیم7 ، تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه و طرح حق ولایت بر مسجد الحرام، از موضوعاتی هستندکه به نوعی با این موضوعمرتبط میباشند) با سورۀ حج آغاز میشود و با سورۀ مائده خاتمه مییابد. بر اساس ترتیبی که در این مقاله برای سورههای مربوط مدنی قائل شدهایم، ترتیب زمانی آیات حج از این قرار است:
1. آیات 37ـ 25 از سورة حج، [63] این آیات در ضمن تهدید کفار قریش به جهت بستن راه مسجد الحرام، به سوابق تشریع حج میپردازد و به برخی از شعائر اساسی آن، مانند هَدی، نحر، طواف، احلال، احرام و ذکر خدا اشاره میکند. همچنین نخستین آیاتی است که در آن، از حج ابراهیمی سخن رفته و ضمناً اشارتی به امضای آن در اسلام آمده است. نزول آن بعد از هجرت، و همزمان با اذن جهاد؛ یعنی قبل از اوایل رمضان سال نخست هجری و پیش از نزول سورۀ بقره میباشد.
2 . آیات 128 ـ 125 از سورة بقره، [64] ضمن اشاره به کعبه در این آیات، بهعنوان «مَثابَةً لِلنَّاس» ،[65] باز هم سخن از بنای کعبه بهدست ابراهیم و اسماعیل8 آمده است.
3 . آیات 150 ـ 142 از سورۀ بقره، [66] آیات یاد شده، دربارة تغییر قبله، در نیمة شعبان سال دوم هجری است و آیات بعد سوره، متعلّق است به بازۀ زمانی 15 شعبان سال دوم هجری و جنگ بدر در 17 رمضان.
4. آیة 158 سورة بقره، [67] آیه در بارة جواز سعی میان صفا و مروه بهعنوان جزئی از مراسم حج و عمره است.
5. آیة 189 سورة بقره، [68] آیه در ضمن بیان اهمیتِ ماه نو برای تعیین تقویم طبیعی و نقش آن در نظام زندگی، اشارهای به حج دارد که اهمیت آن را نمایان میسازد.
6 . آیات 200 ـ 196 و نیز 203 از سورۀ بقره، [69] در این آیات، ضمن اعلام وجوب حج و عمره، دربارۀ احکام و آداب حج به تفصیل سخن به میان آمده است.
7. آیات 35 ـ 34 سورۀ انفال، [70] ضمن اشاره به سد راه مکه بهوسیلة قریش و سزاوار عذاب بودن آنان، سخن از نفی حق حاکمیت آنها بر مسجد الحرام و اثبات ولایت مسلمین بر آن، به میان آورده است. نزول این آیات، متعلّق به زمان بعد از غزوۀ بدر در رمضان سال دوم است.
8 . آیات 97 ـ 96 از سورة آل عمران، [71] در این آیات، بار دیگر و با تأکید بیشتر، سخن از وجوب حج ـ با ذکر شرط استطاعت ـ به میان آمده است. نزول نیمة دوم سورۀ آل عمران بعد از جنگ اُحد، در شوال سال سوم بوده است.
9. آیات 27 ـ 25 از سورۀ فتح، [72] فرازی از داستان حدیبیه، مسدود نمودن راه زائران خانۀ خدا از سوی قریش و رؤیای پیامبر9 را بیان میکند. نزول سوره، بعد از حدیبیه در ذیقعدة سال ششم بود.
10. آیة 3 سورۀ توبه، 3 در اعلام برائت از مشرکین و اعلام جهاد علیه آنها، با ذکر مهلت چهار ماه. زمان نزول آیه و آیات بعد متعلق است به بازۀ زمانی شوال و ذیحجة سال نهم.
11. آیات 19 ـ 18 از سورة توبه، [73] در نفی نقش مشرکان در اعمار مساجد و بیارزش بودن خدمات آنها در نگهداری حرم و سقایت حجاج در برابر ایمان به توحید و معاد.
12. آیة 28 سورۀ توبه ، [74] در منع مشرکان از ورود به مسجد الحرام بعد از حج سال نهم.
13. آیة 2 از سورۀ مائده، [75] این آیه، با بخشی از آیة پیشین، به تقدس شعائر حج، حرمت تعرض به زائران خانۀ خدا و حرمت صید در حالت احرام میپردازد. نزول سوره به اواخر سال دهم هجری بازمیگردد.
14. آیات 97 ـ 95 از سورۀ مائده، [76] در تأکید بر حرمت صید برای محرِم.
باتوجه به توضیحات بالا و نیز استدلالیکه پیشتر ارائه شد، نکات زیر را میتوان برشمرد:
1. اصل مشروعیت حج وعمره هیچگاه میان مسلمانان مورد تردید نبود؛ زیرا تنها اشکالی که انصار داشتند مربوط بهسعی میان صفا و مروه بود [77] که آیة 158 سورة بقره بهآن پرداختهاست.
2. از نظر تاریخی، بعد از هجرت، فریضة حج در شرایطی مطرح گردید که راه مکه برای مسلمانان مسدود بود و در عمل، امکان عمره یا حج برای مسلمانان وجود نداشت. حج با اهمیتیکه به عنوان رکنی از ارکان اسلام دارد، نمیتوانست به مدت طولانی در قرآن مسکوت بماند؛ لذا با وجود عدم امکان انجام اعمال حج و عمره، مشروعیت و وجوب آن مورد امضا و تأکید قرار گرفت؛ بلکه در کنار امضای این سنت دیرینه و بیان سوابق تشریع، مناسک و احکام آن نیز در چندین مرحله در سورههای حج، بقره و آل عمران بیان گردید.
3. اینکه مفسران، نزول بخشی از آیات حج در سورههای حج و بقره را مربوط به جریان حدیبیه یا سالهای بعد دانستهاند، [78] ظاهرا باید آنرا از باب ظهور مصداق بعد از نزول آیه بدانیم، نه از موارد اسباب نزول.
4 . توالی و درهم بودن آیات حج و جهاد در سورههای حج و بقره، نشان دهندۀ نوعی قرابت میان آن دو موضوع در شرایط آن زمان است. از نظر قریش نیز موضوع حج مسلمانان برای سیادت آنها و سلطه بر مسجد الحرام، که لازمۀ آن سیادت بود، تهدید جدّی به حساب میآمد. تنها بعد از شکست عملیات نظامیشان در جنگهای بدر، اُحد و احزاب بود که آنها مجبور شدند در حدیبیه حق مسلمانان را به رسمیت شناخته به آن تن دهند.
همة مذاهب اسلامی معتقد به وجوب حج به عنوان یکی از ارکان اسلام [79] میباشند و روایات زیادی دربارة اهمیت آن در منابع حدیث شیعه [80] و اهل تسنن آمده است، اما دربارة اینکه حج چه زمانی واجب گردید و آیا فریضۀ آن فوری است یا با تراخی، اختلاف میان فقها وجود دارد.
تمام علمای امامیه [81] و حنبلی و بیشتر فقهای مالکی و حنفی و برخی از شافعیه اعتقاد به فوری بودن وجوب حجدارند ولی شافعی [82] و گروهی قائل به جواز تأخیر آن از نخستین سال استطاعت میباشند. شافعیها در استدلال خود به دلایلی [83] از جمله مکی بودن سورۀ حج، حدیثی دربارة وفد ضمام بن ثعلبه که به روایتی در رجب سال پنجم به حضور پیامبر9 رسید و سؤالاتی دربارة ارکان اسلام؛ از جمله حج نمود و تشریع فریضۀ حج در سال پنجم یا ششم و تأخیر آن تا سال دهم از سوی پیامبر9 ، و به خصوص به تأخیر انداختن حج از جانب آن حضرت9 بعد از فتح مکه در سال هشتم و نیز پس از برگشت از تبوک در رمضان سال نهم، استناد میکنند.
طرفداران فوری بودن حج، معتقدند فریضۀ حج در سال نهم هجرت با نزول آیة ( وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً) [84] تشریع گردید و پیامبرخدا9 نیز آن را بدون تأخیر انجام داده است. آنها آیۀ (وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ...) را که گفته میشود نخستین آیه دربارة حج است، مربوط به حدیبیه و خطاب به کسانی میدانند که اعمال عمره را آغاز کرده ولی به اتمام نرساندهاند. به نظر ایشان، آیه بر وجوب آغاز و مبادرت به حج یا عمره دلالت نمیکند. [85] وفد ضمام بن ثعلبة سعدی را نیز متعلق به سال نهم،که به «عام الوفود» شهرت یافته، میدانند. درپاسخ اشکالیکه: چرا پیامبر9 حج را در همان سال نهم انجام نداد؟ میگویند در آن سال مشرکان در مراسم حج با مسلمانان آمیخته بودند و عدهای از آنان به حالت عریان طواف میکردند و پیامبر9 به همین علت از شرکت در حج آن سال کراهت داشت. بعد از ممانعت ورود آنها به مسجد الحرام این مانع برطرف گردید و لذا پیامبر9 در سال دهم در معیت اصحاب و زنان عازم حجة الوداع گردید. برخی از مفسّران دلیل دیگری برای عدم شرکت پیامبر9 در حج سال نهم آوردهاند که متعلّق است به رسم «نسیء». گویند در اثر اعمال نسیء و اخلال در تقویم بر اساس سنت جاهلی، روز حج در سال نهم با دهم ذیقعده مطابقت داشت[86] ولی با برطرف شدن این اشکال در سال بعد، تقویم بهحالت صحیح خود برگشت و روز حج در تاریخ واقعی خود مطابق با دهم ذیحجه قرار گرفت.[87]
با صرف نظر از بحث فقهی دربارۀ لزوم فور یا جواز تأخیر در انجام فریضۀ حج و عمره، باید گفت دلایلی که هر دو طرف قضیه ارائه کردهاند، مبتنی بر درک صحیح از وضعیت آن زمان و سیاست و اهداف پیامبر9 نیست؛ زیرا:
اولاً ـ اصل حج و عمره در میان اصحاب، هیچگاه مورد تردید نبود. به نظر میرسد بسیاری از انصار و مهاجر، پیش از هجرت، با سایر اعراب حج و عمره انجام داده بودند؛ چنانکه از حضور انصار در بیعتهای عقبه میتوان به این موضوع پی برد. شاید بر همین اساس در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر9 پیش از هجرت، حج را دو بار انجام داد، [88] اگرچه روایات شیعه حاکی از آن است که حضرت9 ده یا بیست بار در مراسم حج قبل از هجرت شرکت نمودهاند. [89] و بسیار طبیعی است که در دورۀ پنجاه و سه سالۀ اقامت در مکه، ایشان مکرر و دهها بار در مراسم حج شرکت کرده باشد. [90]
پس از هجرت، راه مکه مسدود شد و تا هفت سال، امکان انجام حج یا عمره برای مسلمانان وجود نداشت. مراسم عمره و حج، تنها سنت باقیمانده از شرع ابراهیمی بود و مشرکان نیز به آن و حریم مکه و ماههای حرام، که برای امنیت زائران تشریع شده بود، احترام میکردند. قریش در برخورد با اسلام، آن سنت دیرینۀ عرب را نقض کردند و مسلمانان را سالها از دسترسی به مسجد الحرام بازداشتند.
با نادیده گرفتن این واقعیت تاریخی و با اعتقاد به اینکه آیات مربوط به وجوب حج و عمره متعلّق به سالهای ششم یا نهم هجرت است، ما نمیتوانیم به درستی مفاد و جایگاه تاریخی آیات «صدّ» را درک کنیم و نمیتوانیم به تصویر درستی از ترتیب نزول بعضی سورهها و حتی از ترتیب نزول آیات در برخی سورهها دست یابیم. [91] همچنین قادر نخواهیم بود که به اهمیت حج در تاریخ اسلام و نقش آن در سیاست پیامبر9 نسبت به قریش و ارتباط آن با سیاست تهاجمی قریش نسبت به اسلام و مسلمانان و تهدیدهایی که آنان از این ناحیه برای سیادت خویش احساس مینمودند، پی ببریم.
اصل حفظ حرمت کعبه و حرم مکه، به عنوان حرم امن الهی، دارای نخستین اولویت در سیاست پیامبرخدا9 نسبت به قریش بود و ایشان از جنگ و خونریزی در مکه، در هر وضعیتی به شدت احتراز میکرد. با وجود جنگ افروزیهای مکرر قریش علیه مسلمانان، وی هیچگاه حاضر نشد عملیات تهاجمی علیه مکه صورت دهد و اوّلینبارکه به سراغ مکیان رفت در زی زائری در لباس احرام بود، تلبیهگویان و عاری از سلاح جنگی.
اوّلین سفر وی به مکه برای عمره بود، چون اگر برای حج میرفت حضور حاجیان مسلمان در شرایط خطیری که در سال ششم وجود داشت، به احتمال قریب به یقین موجب آشفتهتر شدن اوضاع میشد. لذا وی، که از ایجاد درگیری در حرم و ناآرام شدن مراسم حج بهشدت پرهیز داشت، زمان عمره را برای گشودن راه مسجد الحرام انتخاب کرد. این سیاست پرهیز از برخورد و خشونت در حرم از یک طرف و تحصیل نمودن مقصود اصلیکه گشودن راه مکه بود، از طرف دیگر، وی را وادار نمود شرایط قریش را برای صلح بپذیرد.
در حین فتح مکه نیز وی تمام سعی خود را به کار برد تا آن مرحلۀ خطیر نیز بدون جنگ و با حد اقلّ خشونت به پایان برسد و با عفو وگذشت از دشمنان دیرین صحنههایی در حافظۀ تاریخ ثبت نمود که جهان نظیر آنرا به یاد ندارد. وی دو بار عمره را در ایام فتح انجام داد؛ یک بار به محض ورود به مکه و بار دیگر هنگام بازگشت از جِعرانه، ولی در آن هنگام که هنوز اهالی مکه از «شوک» شکست و سقوط شهر بیرون نیامده بودند و پیکار شرک و توحید، تعصب جاهلی و تمایل به اسلام در باطن مردم هنوز جاری بود، وی حضور خود را در مراسم حج آن سال مناسب ندید و این به لحاظ وضعیت ناسازگار و جوّ پر تنش حاکم بود و به جهت فاصلهای که این وضع با فضای مطلوب داشت.
وی میخواست با تعلیم عملی آداب و احکام حج، صحنهای زیبا بیافریندکه از لوث مظاهر شرک و مراسم جاهلی و دنیاپرستی، کدورتهای بین فاتح و مفتوح عاری بوده و نموداری ملموس و گیرا از ایمان به یکتا پرستی، خداجویی و ذکر خدا، همراه با برادری، برابری، همدلی، آشتی، نیکی، امنیت وآرامش همگانی به معرض نمایش بگذاردکه دور از هرگونه شهوترانی، دروغگویی، دشنام، جدال و ستیزه جویی و دوری از هر نوع خشونت و تعدّی، حتی نسبت به جانوران و گیاهان و حشرات حرم باشد.
چنین فضایی، نه چند هفته بعد از فتح مکه میسر بود و نه در جوّ پُر تنش سال نهم که با حضور مشرکان عرب در حج، سورۀ برائت برای آنان قرائت شد و ضمن اعلام ممنوعیت ورود آنها به حرم از سال آینده، زنگ اعلان جهاد نیز علیه کافۀ مشرکان (بهاستثنای عدهایکه هنوز پیمانی معتبر با مسلمین داشتند) نواخته شد. به علاوه، چنانکه در سفر بازگشت از تبوک آشکار شده بود، پیامبر9 حتی از ناحیة عدهای از «اصحاب» نیز برای جان خود ایمن نبود. شرکت حضرت در مراسم حج سال نهم، با افزودن خطرات ناشی از حضور مشرکان، فضای حج را بهحالت «امنیتی» در میآورد که با دیدگاه و هدف پیامبر9 سازگار نبود.
فتح مکه، پیروزی در حنین، تسلیم شدن طائف و دیگر وقایع سال نهم و دهم باعث شد فضای جدیدی به سرعت در شبه جزیرة عرب پدید آید. تبوک آخرین غزوة پیامبر9 بود. عقب نشینی رومیان در برابر لشکر اسلام در تبوک [92] از یک سو و ابلاغ سورة برائت به مشرکان عرب از سوی دیگر، سران قبایل را وادار ساخت دسته دسته راهی مدینه شده، اسلام را بپذیرند. با فراهم شدن فضای مناسب و آرام برای آموزش مناسک حج در اواخر سال دهم، پیامبرخدا9 ضمن دعوت عموم قبایل عرب برای شرکت در حج، خود نیز همراه اصحاب و زنان عازم مکه گردید؛ صلی الله علیه و آله.
پی نوشتها:
[1] . بقره : 217 ؛ مائده : 2 ؛ انفال : 34 ؛ حج: 25 ؛ فتح : 25
[2] . تفسیر قمی، ج2، ص83
[3] . تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج5 ، ص360-359
[4] . التحریر والتنویر، ج9، ص258
[5] . ر.ک. به: تفسیر قمی، ج2، ص83 ؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص298 ؛ مجمع البیان، ج7، ص128 ؛ تفسیر الکاشف، ج5 ، ص321 ؛ تفسیر المیزان، ج14، ص194 ؛ التفسیر الحدیث، ج6 ، ص35
[6] . مفاتیح الغیب، ج23، ص216 ؛ روح المعانی، ج9، ص132 ؛ البحر المحیط، ج7، ص499 ؛ مسالک الأفهام، ج2، ص287 ؛ تفسیر منهج الصادقین، ج6 ، ص139 ؛ تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج5 ، ص75 ؛ المحرّر الوجیز، ج4، ص115 ؛ فی ظلال القرآن، ج4، ص2417
[7] . البحر المحیط فی التفسیر، ج7، ص499
[8] . بر اساس مجموع روایاتی که در این باره در منابع شیعی و سنّی آمده، میتوان گفت که روز سه شنبه 15 شعبان سال دوم هجری محتملترین تاریخ برای تغییر قبله از بیت المقدس به مسجد الحرام است.
[9] . مانند مردی که در سورة علق به آن اشاره شد: ( أَ رَأَیْتَ الَّذی یَنْهی )(9) ( عَبْداً إِذا صَلَّی) (10). از این دستهاند تفسیر ابن أبی حاتم، ج1، ص210 ؛ احکام القرآن کیاهراسی، ج1، ص13
[10] . برخی از مفسران دیگر نیز همین را میگویند. ر.ک. به: تفسیر القرآن الکریم (شبر)، ص57
[11] . جامع البیان، ج1، صص397 و 398 ؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج1، ص210 ؛ بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص199 ؛ التفسیر الوسیط، ج1، ص253
[12] . مفاتیح الغیب، ج4، ص11
[13] . بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص199
[14] . به همین جهت برخی از مفسران همان معنای عام را مورد تأکید قرار دادهوگفتهاند شامل همة مساجد تا روز قیامت میشود. (الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص77). برخی نیز پا را فراتر گذاشته گفتهاند: منظور از مساجد معنای اصطلاحی آن نیست، بلکه مراد همة معابد است که در آن، موحدان، خدا را یاد میکنند. (بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص199).
[15] . تفسیر قمی، ج1، ص58 ؛ مجمع البیان، ج1، ص361 ؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص312 ؛ آیات الأحکام استرآبادی، ج1، ص173 ؛ فقه القرآن، ج1، ص177
[16] . مجمع البیان، ج1، ص361 ؛ التفسیر لکتاب الله المنیر، ج1، ص142 ؛ تفسیر من وحی القرآن، ج2، ص183
[17] . فخر رازی ضمن نقل این تفسیر مینویسد: «أن هذا بشارة من اللّه للمسلمین بأنه سیظهرهم علی المسجد الحرام و علی سائر المساجد، و أنه یذل المشرکین لهم حتی لا یدخل المسجد الحرام واحد منهم إلا خائفاً یخاف أن یؤخذ فیعاقب، أو یقتل أن لم یسلم، و قد أنجز اللّه صدق هذا الوعد فمنعهم من دخول المسجد الحرام» (مفاتیح الغیب، ج4، ص12 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص270 ؛ تفسیر غرائب القرآن، ج1، ص371 ؛ التفسیر الوسیط، ج1، ص254)
[18] . طبری میگوید: «و لا خلاف بین أهل التأویل جمیعاً أن هذه الآیة نزلت علی رسول الله ـ صلّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ فی سبب قتل ابن الحضرمی و قاتله.» (جامع البیان، ج2، ص202)
[19] . اعزام این گروه که منحصراً متشکل از مهاجران بود، نشانگر آن است که تا ماه جمادی الثانی سال دوم، آیات: 193 ـ 190، 216 و 244 از سورة بقره که حاکی از عمومیت فریضة قتال است، نازل نشده بود.
[20] . کمتر مفسری مانند صاحب «تفسیر من وحی القرآن» «صدّ» را معطوف به «کبیر» دانسته است؛ چون در آن صورت مفاد آیه این میشود که: گناه اخراج اهل مسجد الحرام از آن، بزرگتر از «کفر بالله» است. (تفسیر من وحی القرآن، ج4، ص188)
[21] . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص206 ـ 201
[22] . تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج2، ص320
[23] . محاسن التأویل، ج2، ص104
[24] . روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص504
[25] . الفواتح الإلهیة و المفاتح الغیبیه، ج1، ص75
[26] . تفسیر روح البیان، ج1، ص334
[27] . مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید، ج1، ص73
[28] . المغازی، ج1، ص18 ؛ تفسیر المراغی، ج2، ص135
[29] . دلائل النبوة، ج3، ص18 ؛ الجامع لأحکام القرآن، ج3، ص43 ؛ الدر المنثور، ج1، ص251
[30] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص206 ؛ برخی همین معنی را از «صدّ عن سبیل الله» استنباط کردهاند. ابن جوزی میگوید: «و فی المراد بـ «سبیل اللّه» هاهنا قولان: أحدهما: أنه الحج، لأنّهم صدّوا رسول اللّه ـ صلّی اللّه علیه (وآله) و سلّم ـ عن مکة. قاله ابن عباس و السّدیّ عن أشیاخه» (زاد المسیر فی علم التفسیر، ج1، ص183)
[31] . مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج2، ص55
[32] . الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج1، ص257
[33] . بیان المعانی، ج5 ، ص172
[34] . البحر المدید، ج1، ص244 ؛ کنز العرفان، ج1، ص354 ؛ جلاء الأذهان، ج1، ص270. در جواب اشکالی که آیة مورد نظر چندین سال قبل از حدیبیه نازل شده، فخر رازی پاسخی دارد که زمینهای برای اینگونه اشکالها باقی نمیگذارد: «و یمکن أن یجاب عنه بأن ما کان فی معلوم اللّه تعالی کان کالواقع» (مفاتیح الغیب، ج6 ، ص390)
[35] . وی میگوید: «وَ صدّ عن الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراج أَهْلِهِ مِنْهُ من عند المسجد الحرام فذلک صدّهم، و ذلک أنّهم أخرجوا النبی ـ صلّی اللّه علیه (و آله) و سلّم ـ و أصحابه من مکة» (تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص186)
[36] . وی میگوید: «فأعلمهم اللّه أن الکفر باللّه و بالمسجد الحرام و هو أن اللّه جعل المسجد للمؤمنین و لعبادتهم إیّاه فیه فجعلوه لأوثانهم و منعوا المسلمین منه فکان ذلک کفرا بالمسجد الحرام» (أحکام القرآن، ج1، ص147)
[37] . وی میگوید: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ مخفوض بقوله: یسألونک عن القتال و عن المسجد» (معانی القرآن، ج1، ص141)
[38] . صحنهای از روزهای بعد از بدرکه واقدی بیان کرده این کینه را توصیف میکند: «چون بنی نضیر به خیبر رسیدند، حییّ بن اخطب، و کنانة بن ابی الحقیق، و هوذة بن حقیق، و هوذة بن قیس وائلی که از خاندان بنی خطمه و از قبیلة اوس بود، و ابو عامر همراه ده ـ دوازده نفر دیگر به مکه رفتند تا قریش و پیروان آنها را به جنگ پیامبر9 ترغیب و وادار کنند. آنها به قریش گفتند: ما با شما خواهیم بود تا محمد را از پا درآوریم. ابو سفیان گفت: آیا فقط انگیزة شما همین است و به این منظور به مکه آمدهاید؟ گفتند: آری، آمدهایم تا با شما دربارة دشمنی با محمد و جنگ با او همپیمان شویم و بر این کار سوگند بخوریم. ابوسفیان گفت: درود بر شما، خوش آمدید! محبوبترین مردم در نظر ما کسی است که ما را در ستیزه با محمد یاری کند.» (ترجمه مغازی واقدی، ص330)
[39] . انفال : 38
[40] . انفال : 61
[41] . بقول ابن شهر آشوب، تعداد سپاه مشرکان در جنگ احزاب هیجده هزار و بهگفتۀ مسعودی بیست و چهار هزار بوده است. (مناقب، ج1، ص197 ؛ التنبیه و الاشراف، ص216)
[42] . (وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ (32)
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ) (33)
[43] . ما با نظریة مرحوم علامة طباطبایی اتفاق داریم که آیة 34 با آیات قبل ازآن مرتبط نیست. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص73 ـ 72). کسانیکه آنها را مرتبط میدانند در تفسیر آیات به زحمت افتادهاند. صاحب «تفسیر من وحی القرآن» هرچندکه وی «صد» در این آیه را بدرستی معنی کرده، نمینوانسته است به نتیجه روشن و صریح برسد: «وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ. ربما کان هذا التأکید علی عذاب اللَّه لهم ناشئا من استحقاقهم للعذاب، لولا وجود رسول اللَّه بینهم. و لکن اللَّه یؤخر عذابهم إلی یوم القیامة، فقد صدوا عن المسجد الحرام کل المؤمنین، فهم کانوا یضطهدونهم فی مکة، و یمنعون من کانوا خارجها من المجیء إلیها للحج و العمرة. و قد فسر البعض العذاب هنا بالقتل الذی نزل بهم فی معرکة بدر و غیرها، و یؤید ذلک أن اللَّه عبّر عن القتل بالعذاب فی قوله تعالی: قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ [التوبة: 14]، و لکن هذا غیر واضح من سیاق الآیة و اللَّه العالم.» (تفسیر من وحی القرآن، ج10، ص377). نیز نک.: مجمع البیان، ج4، ص829 ؛ تفسیر کوثر، ج4، ص364
[44] . تفسیر نمونه، ج7، ص156. مانند همیشه، تفصیلیترین و مرتبترین گزارش آرا در تفسیر آیه از طبری است. (جامع البیان، ج9، صص157 ـ 154).
[45] . تفسیر الصافی، ج2، ص298 ؛ تفسیر کنز الدقائق، ج5، ص335
[46] . تفسیر القمی، ج1، ص277 ؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص683
[47] . بیهقی بابی مفصل به این عنوان باز کردهاست: «باب نزول سورة الفتح مرجعهم من الحدیبیة و ما ظهر فی وعد اللّه جل ثناؤه فی تلک السورة من الفتح و المغانم، و دخول المسجد الحرام، و دعاء المحلّقین من الأعراب..الخ.» (دلائل النبوه، ج4، صص 169 ـ154).
ر.ک.به: الطبقات الکبری، ج2، ص80 ؛ أنساب الأشراف، ج1، ص350 ؛ تفسیر القمی، ج2، ص314 ؛ أسباب النزول، صص397 و 398 ؛ مجمع البیان، ج9، ص166 ؛ المنتظم، ج3، ص270 ؛ البدایة و النهایه، ج4، ص164 ؛ إمتاع الأسماع، ج1، صص299 و 300 ؛ سبل الهدی و الرشاد، ج4، ص9 ؛ تاریخ الخمیس، ج2، ص24 النص و الاجتهاد، ج1، ص185 ؛ شرح الشفا، ج1، ص129 ؛ مکاتیب الرسول9 ، ج3، ص97 ؛ الصحیح من سیرة النبی (ط ـ قدیم)، ج7، ص125، ج8 ، ص306
[48] . تاریخ الأمم و الملوک، ج2، ص621 ؛ إمتاع الأسماع، ج1، ص276 ؛ جوامع السیرة النبویه، ص164
[49] . أنساب الأشراف، ج1، ص349 ؛ تاریخ الخمیس، ج2، ص16 ؛ إمتاع الأسماع، ج1، ص275 (مقریزی میگوید: «خرج من المدینة یوم الاثنین لهلال ذی القعدة. هذا هو الصحیح، و إلیه ذهب الزهری، و قتادة، و موسی بن عقبة، و محمد بن إسحاق، و الواقدی، و اختلف فیه علی عروة بن الزبیر، فعنه: خرج رسول اللَّه ـ صلّی اللَّه علیه (وآله) و سلّم ـ إلی الحدیبیّة فی رمضان، و کانت الحدیبیّة فی شوال، و عنه أنها کانت فی ذی القعدة من سنة ست» ).
[50] . متن صلحنامه بهروایت واقدی چنین است: «باسمک اللّهمّ، این پیمان صلحی است که محمد بن عبد الله و سهیل بن عمرو بستهاند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، و در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یک دیگر نباشند، و نسبت به یکدیگر خیانت نکنند و سرقت و غارتی انجام ندهند، و کاری به یکدیگر نداشته باشند، هر کس دوست داشته باشد که به آیین و پیمان محمد درآید آزاد باشد و هرکس مایل باشد به آیین و پیمان قریش در آید، آزاد باشد، هرکس از قریشکه بدون اجازة ولی خود پیش محمد بیاید او را برگرداند و اگر کسی از اصحاب محمد به قریش پناهنده شود، او را برنگردانند و محمد امسال را برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچگونه سلاحی جز همان مقدار که برای مسافر ضروری است، همراه نیاورد و باید که شمشیرها در غلاف باشد». ترجمه مغازی واقدی، متن، ص462 برای روایات مختلف از متن این صلحنامه و مصادر آن ر.ک.به: مکاتیب الرسول(ص)، ج3، صص80 ـ 77 ؛ نیز ر.ک.به: الطبقات الکبری، ج2، ص77 ؛ تاریخ طبری، ج2، ص634 ؛ إمتاع الأسماع، ج1، ص295 ؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص30 ؛ جوامع السیرة النبویه، ص165
[51] . فتح : 1
[52] . فتح : 27
[53] . فتح : 25
[54] . وجود آیات اکمال دین (مائده : 3 ) و تبلیغ (مائده : 67) در آن سوره و شواهد تاریخی که حاکی از نزول این آیات در روز غدیر (18 ذی حجۀ سال دهم)؛ یعنی قریب به سه ماه قبل از رحلت پیامبر9 ، دلیل محکمی است بر این که سورۀ مائده بعد از سورۀ توبه نازل گردید. چون نزول سورۀ توبه در شوال سال نهم (یعنی در سالی که آن را عام الوفود نامیدهاند) و بعد از برگشت پیامبر9 از تبوک بوده و قرائت آن در مراسم حج آن سال به وسیلة جناب امیر7 از مسلّمات تاریخ اسلام است.
نیز سیوطی در در المنثور، ج2، ص252 چندین منبع برای روایات عایشه و دیگران ذکر میکند که حاکی است سورة مائده، آخرین سورة قرآن است و در حجة الوداع بین مکه و مدینه نازل گردید و اینکه چیزی از آن منسوخ نشده است. روایات مشابهی در تفسیر برهان، ج2، ص214 از امیر المؤمنین و امام باقر8 آمده، مبنی بر اینکه مائده آخرین سوره و دو ـ سه ماه قبل از وفات پیامبر9 نازل شده و اینکه نسخی در آن صورت نگرفته است.
مرحوم علاّمه طباطبایی بعد از نقل روایاتی مبنی بر اینکه سورۀ نصر آخرین سوره است که بر پیامبر نازل شد، مینویسد: «أقول: لعل المراد به أنها آخر سورة نزلت تامة کما قیل» .( تفسیر المیزان، ج20، ص216)
مصنفان شیعی تفاسیر آلاء الرحمن (ج2، ص144) و المیزان (ج5 ، ص157) و مصنف سنی تفسیر بحر المحیط (ج4، ص393) میگویند: متّفق علیه است که مائده آخرین سورۀ قرآن است. از تفاسیر و منابع قدیم و جدید که آخرین سوره بودن مائده را تأیید میکند، عبارتاند از: تأویل مشکل القرآن، ص221 ؛ أحکام القرآن (الجصاص)، ج4، ص185 ؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص413 ؛ کشف و البیان، ج4، ص93 ؛ معالم التنزیل، ج2، ص69 ؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج2، ص229 ؛ مجمع البیان، ج3، ص231 ؛ مفاتیح الغیب، ج12، ص452 ؛ الجامع لأحکام القرآن، ج3، ص68 ، ج6 ، ص30 ؛ نهج البیان، ج2، ص190، 253 ؛ زبدة التفاسیر، ج2، ص207 ؛ تفسیر الصافی، ج2، ص104 ؛ مسالک الأفهام، ج3، ص122 ؛ تفسیر المعین، ج1، ص324 ؛ تفسیر نور الثقلین، ج1، ص582 ؛ الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز (عاملی)، ج1، ص360 ؛ تفسیر کنز الدقائق، ج4، ص21 ؛ روح المعانی، ج3، ص253 ؛ تفسیر بیان السعادة، ج2، ص120 ؛ الغدیر، ج8 ، ص277 ؛ الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج2، ص425 ؛ المیزان، ج20، ص72 ؛ الفرقان، ج8 ، ص8 ؛ فی ظلال القرآن، ج2، ص832 ، ج2، ص841 ؛ من هدی القرآن، ج2، ص277 ؛ الموسوعة القرآنیه، خصائص السور، ج2، ص209 ؛ الموسوعة القرآنیه، ج2، ص33 ؛ التحریر و التنویر، ج5، ص276 ؛ البیان فی تفسیر القرآن، ص341 ؛ محاسن التأویل، ج3، ص134 ؛ مقتنیات الدرر، ج4، ص108 ؛ التفسیر الوسیط (طنطاوی)، ج4، ص10 ؛ تفسیر من وحی القرآن، ج16، ص60 ؛ التفسیر لکتاب الله المنیر، ج3، ص1 ؛ مواهب الرحمان ، ج10، ص249 ؛ التفسیر الواضح، ج1، ص473
[55] . مائده : 2
[56] . ( إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ ) (نمل : 91)
[57] . ( وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمینِ ) (تین : 3) ؛ ( وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ) (قصص : 57) ؛ ( أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ ) (عنکبوت : 67).
[58] . ( رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ) (ابراهیم : 37) ؛ ( سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ ) (اسراء : 1)
[59] . آیۀ پیشین و: ( فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ) (قریش : 3)
[60] . ( وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ) (طور : 4)، در صورتی که مقصود را کعبه بدانیم.
[61] . جن : 18
[62] . این پیام موضوع با ملازمات آن بعداً به صراحت در سورههای انفال و توبه بیان گردید: ( وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ. وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ) (انفال : 34 و 35). ( مَا کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ. إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ ) (توبه : 17 و 18)
[63] . ( إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ... وَ إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ ... وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً... لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ.... ) .
[64] . ( وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً... رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا... ).
[65] . مترجمان، این عبارت را به «جایگاه اجتماع»، «محل اجتماع»، «محل گردهمایی»، «محل توجه»، «مرجع»، «محل رجوع و اجتماع»، «مرجع و بازگشتگاه»، «محل برگشت»، «محل بازگشت»، «جای بازگشت»، «محل بازگشت و عبادتگاه»، «جایگاه عبادت»، «مرجع و زیاتگاه»، «محل رفت و آمد»، «محل ثواب»، «جایگاه رسیدن به ثواب و پاداش»، «ثوابگاه»، «پناهگاه» مردم و «مرجع امر دین خلق» و «مرجع دین خلق» ترجمه نمودهاند.
[66] . ( سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاس... وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرام... ).
[67] . ( إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ ... ).
[68] . ( یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقیتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ... ).
[69] . ( وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ... وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ... ).
بهگفتة فخر رازی مفسران آنرا اولین آیه در باب حج میدانند (مفاتیح الغیب، ج5، ص297)، و بهقول نیشابوری، آنان در این باره اجماع دارند (تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج1، ص536). ولی در عین حال رازی نزول آن را در سال هفتم میداند (مفاتیح الغیب، ج5 ، ص298) و نیشابوری نیز معتقد است که در عمرة القضاء نازل شد (غرائب القرآن، ج1، ص538). مفسر دیگری در ذکر ادلة کسانی که معتقد به تراخی در حجاند، مینویسد: «إن الحج فرض عام ست من الهجرة ، ولا خلاف أن آیة ( وَأَتِمُّواْ الحج والعمرة للَّهِ ) [ البقرة : 196 ] الآیة نزلت عام ست من الهجرة فی شأن ما وقع فی الحدیبیة من إحصار المشرکین رسول الله _ صلّی الله علیه (وآله) و سلّم ـ وأصحابه ، وهم محرمون بعمرة ، وذلک فی ذی القعدة من عام ست بلا خلاف» (أضواء البیان، ج 4، ص389 در ذیل آیۀ حج : 27 ؛ نیز ر.ک.به: محاسن التأویل، ج2، ص365)
[70] . ( وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ... فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ).
[71] . ( إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً... الی فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ ).
[72] . ( هُمُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ... لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ... ).
[73] . ( مَا کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ ... أَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ... ).
[74] . ( یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا... ).
[75] . ( یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ....
[76] . ( یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ... جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ... ).
[77] . بهگفتۀ آقای حجتی در اسباب النزول (ص93): «امام صادق7 فرمود: «مسلمین در آغاز تصور میکردند که سعی میان صفا و مروه، ساخته و پرداختة افکار جاهلی و از جمله مناسکی است که مردمان جاهلی آنرا وضع کردند، لذا برای دفع این توهم آیه مذکور نازل گردید مبنی بر اینکه این کار بلامانع بوده و از شعائر الهی محسوب میگردد که باید حاجّ و معتمر آنرا انجام دهند». گویند: علت اینکه مسلمین و یا پارهای از صحابه از سعی میان صفا و مروه احساس دشواری و از آن خودداری میکردند آن بود که بر روی کوه صفا بتی را نصب کرده بودند که «اساف» نام داشت، و بر روی کوه مروه بتی دیگر نهاده بودند که به «نائله» موسوم بود و هنگام طواف و سعی میان این دو کوه این دو بت را مسح میکرده و برآنها دست میکشیدند. مسلمین به خاطر وجود این دو بت بر روی کوه صفا و مروه از سعی میان آن دو احساس گناه مینمودند.». نیز ر.ک.به: تفسیر طبری، ج29، ص93 ؛ أسباب نزول واحدی، ص50 ؛ الکشف والبیان، ج2، ص26 ؛ مجمع البیان، ج1، ص440 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص341 ؛ در المنثور، ج1، ص160
[78] . به عنوان مثال گفتهاند: آیة «أتِمُّوا الحَجَّ... فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ» در سال ششم در حدیبیه نازل شد (محاسن التأویل، ج2، ص365، فی ظلال القرآن، ج1، ص193)، و نیز ( فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ ) در بارۀ کعب بن عجره در حدیبیه نازل شده است. (تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص: 172 ؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 134ـ 139 ؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص: 62 ؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج2، ص101 ؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج1، ص338 ؛ الکشاف، ج1، ص241 ؛ الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص382 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص397 ؛ البحر المحیط فی التفسیر، ج2، ص272 ؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج1، ص213 ؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج1، ص248 ؛ لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج1، ص126 ؛ کنز العرفان فی فقه القرآن، ج1، ص289 ؛ تفسیر نور الثقلین، ج1، ص187 ؛ فتح القدیر، ج1، ص 225)
[79] . برای روایات شیعه در این باره ر.ک.به: کافی، ج2، ص23ـ 18، ح1، 2، 3، 5، 7، 8 ، 11، 14، ص24، ح4 ؛ ج4، ص62 ، ح1، امالی صدوق ص349، ح 404/14 ؛ خصال، 278، ح21، ص447، ح47، فقیه، ج2، ص74، ح1770، تهذیب، ج4، ص151، ح 418 ؛ وسائل، ج1، ص29ـ 14، ح1ـ6 ، 8 ـ 39 ؛ مستدرک، ج1، ص74 ـ69 ، ح1ـ 15
برای روایات اهل تسنن ر.ک.به: مسند احمد، ج2، صص26، 93، 120، ج4، صص363، 364 ؛ صحیح بخاری، ج1، ص8 ، ج5 ، ص157؛ صحیح مسلم ج1، ص34 ؛ سنن ترمذی، ج4، ص119 ؛ سنن نسائی ، ج1، ص109 ؛ سنن الکبری بیهقی، ج1، ص358، چ 4، ص81 ، 199
[80] . وسائل الشیعه، ج11، صص7 ـ 32، ابواب 7ـ1
[81] . صاحب جواهر میگوید: «ولاناقد بیننا أن حجة الاسلام علی الفور دون التراخی ، وهذه حجة» جواهر الکلام، ج21، ص388). نیز ر.ک.به: مسائل الناصریات از شریف المرتضی، ج1، ص276، و النهایه، ج56 ، ص3 ؛ الخلاف، ج3، ص240، 350 ؛ المبسوط ـ الشیخ الطوسی، ج1، ص345، رسائل العشر الطوسی، ج69 ، ص1، تذکرة الفقها (ط.ج)، ج8 ، ص27)، مسالک الأفهام الشهید الثانی، ج11، ص310، روایات صریحی در بارۀ بالفور بودن فریضۀ حج از ائمه: روایت شده است.
[82] . الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج17، ص24 ؛ الفقه علی المذاهب الخمسه، ج1، ص191 ؛ فیض القدیرـ ج7، ص1 ؛ عون المعبود - (ج4، ص135 ؛ عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج14، ص187 ؛ شرح النووی علی مسلم، ج4، ص212، مشکاة المصابیح مع شرحه مرعاة المفاتیح، ج8 ، ص618 ؛ تفسیر القرطبی، ج4، ص136، تفسیر النیسابوری، ج2، ص315 ؛ تفسیر البحر المحیط، ج3، ص331 ؛ جامع لطائف التفسیر، ج15، ص182).
[83] . شافعی اساساً معتقد است صرف اوامر بدون قرائن دال بر فوریت نمیباشد. ازجمله دلایل آنهاییکه معتقد به فوری بودن وظیفۀ حجاند این است که اوامر دلالت بر فوریت میکند و مبادرت در طاعت ممدوح و تأخیر مذموم محسوب میشود.
[84] . آل عمران : 97
[85] . اختلاف در بارۀ وجوب عمره نیز از همین جا نشأت میگیرد.
[86] . احکام القرآن ابن عربی، ج2، ص942 ؛ مجمع البیان، ج5، ص46 ؛ معالم التنزیل، ج2، ص346 ؛ الکشاف، ج2، ص269 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص133؛ تفسیر غرائب القرآن، ج3، ص466 ؛ روح البیان، ج3، ص383 ؛ محاسن التأویل، ج5، ص353 ؛ بدائع الکلام فی تفسیر آیات الأحکام، ص252
[87] . احکام القرآن جصاص، ج5، ص64 ؛ التفسیر المنیر ، ج17، ص198 ؛ تفسیر آیات الأحکام، ص493. لذا روایت شده است که پیامبر9 در حجة الوداع فرمود: «إنّ الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق اللّه السماوات و الأرض» .
[88] . احکام القرآن جصاص، ج5، ص64)
[89] . الکافی ج4، ص245، 251 ؛ منلایحضرهالفقیه ج2، صص 237 و 238 ؛ تهذیبالأحکام ج5 ، ص 443 و 458
[90] . مرحوم سید شرف الدین در پاسخ یکی از پرسشهای معترض میگوید: «قال المغرور موسی جارالله: حج النبی ـ صلّی الله علیه وآله و سلّم ـ بعد الهجرة حجة واحدة، ویقول الإمام الباقر والإمام الصادق قد حج النبی بمکة مع قومه حجات عشرین حجة، فهل کان یحضر فی موسم الحج مع الناس؟ فأقول: من أنت یا هذا لتنکر علی سادة آل محمد أقوالهم، وتنتقد أفعالهم، ألا تربع علی ضلعک، وتتأخر حیث أخرک القدر، إن الباقر والصادق اعرف الناس بهدی جدهما، وأعلم الناس بسنته، والقول قولهم علی رغم کل خارج علیهم، أو ناصب لهم کائناً من کان، سلمنا انه صلی الله علیه وآله وسلم ما حج بعد الهجرة إلا حجة واحدة ـ هی حجة الوداع ـ فمن اخبرک یا مسکین بانه لم یحج قبلها مع قومه، وهو فی مکة لتنکر علی الامامین قولهما بذلک، وما یدریک لعله حج وهو بمکة عشرین حجة أو اکثر، وقد کانت مدة إقامته فیها ثلاثا وخمسین سنة، وما احمق هذا الرجل إذ یقول: وهل کان یحضر فی مواسم الحج مع الناس؟ وکیف یحج مع قومه ولا یکون حاضراً معهم؟ وما المانع من حضوره؟ نعوذ بالله من الخرف» (أجوبة مسائل جار الله، ج 7، ص10)
[91] . به عنوان مثال نادرست بودن برخی روایات و تفاسیر دربارة شأن نزول آیۀ 34 سورۀ انفال از مواردی است که باعث شبهاتی در بارۀ ترتیب آیات در سورههای قرآن شده است. ابن ابی الحدید در شرح یکی از حکم امبر المؤمنین7 مینویسد: «( وَ ما لَهُمْ أَلاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ ) أی و لأیّ سبب لا یعذّبهم الله مع وجود ما یقتضی العذاب و هو صدهم المسلمین و الرسول عن البیت فی عام الحدیبیة و هذا یدلّ علی أن ترتیب القرآن لیس علی ترتیب الوقائع و الحوادث لأنّ سورة الأنفال نزلت عقیب وقعة بدر فی السنة الثانیة من الهجرة و صد الرسول ص عن البیت کان فی السنة السادسة فکیف یجعل آیة نزلت فی السنة السادسة فی سورة نزلت فی السنة الثانیة. و فی القرآن کثیر من ذلک و إنما رتبه قوم من الصحابة فی أیام عثمان» (شرحنهجالبلاغه، ج 18، ص241)
[92] . درباره تأثیر غزوۀ تبوک و عقبنشینی رومیان بر اذهان اعراب دکتر محمد حسین هیکل نوشته است: «لقد ترک هذا الانسحاب فی نفوس قبائل العرب المحتفظة بکیانها و بدینها أثراً عمقاً، و ترک فی نفوس قبائل الجنوب بالیمن و حضرموت عمان أثراً أشدّ عمقاً. أ لیس الروم هؤلاء هم الذین غلبوا الفرس و استردّوا منهم الصلیب و جاؤا به إلی بیت المقدس فی حفل عظیم، و فارس کانت صاحبة السلطان علی الیمن و علی البلاد المجاورة لها أزماناَ طویلة! فإذا کان المسلمون علی مقربة من الیمن و من غیرها من البلاد العربیة جمعاء، فما أجدر هذه البلاد بأن تتضامّ کلها فی تلک الوحدة التی تستظلّ بعلم محمد، علم الإسلام، لتکون بمنجاة من تحکم الروم و الفرس جمیعا! و ماذا یضرّ أمراء القبائل و البلاد أن یفعلوا و هم یرون محمدا یثبّت من جاءه معلنا الإسلام و الطاعة فی إمارته و علی قبیلته؟! فلتکن السنة العاشرة للهجرة إذا سنة الوفود، و لیدخل الناس فی دین اللّه أفواجاً، و لیکن لغزوة تبوک و لانسحاب الروم أمام المسلمین من الأثر أکثر مما کان لفتح مکة و الانتصار فی حنین و حصار الطائف.» (حیاة محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ص292)
سید علی قلی قرائی
منبع : پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن
- ۹۵/۱۰/۲۳